جدول جو
جدول جو

معنی حاجی بابا - جستجوی لغت در جدول جو

حاجی بابا
کتاب حاجی بابا در سال 1824 میلادی / 1239 هجری قمری یعنی قریب بده سال پس از مراجعت آخری خود از ایران جیمز موریه کتابی به انگلیسی در لندن منتشر ساخت به نام حوادث زندگانی حاجی بابای اصفهانی و چهار سال بعد از این تاریخ جلد دیگری بشکل ذیل بر کتاب اولی خود تحت عنوان ’حاجی بابا در انگلستان’ انتشار داد، این دو کتاب هر دو بشکل داستان است و ابداً جنبۀ تاریخی ندارد، جیمز موریه با تألیف این دو داستان که در حقیقت یک کتاب بیش نیست بخیال خود خواسته است که آداب و اخلاق و طرز زندگانی اجتماعی و سیاسی و عقاید قومی و تعبیرات زبانی و تعارفات معموله مردم ایران را بخوانندگان انگلیسی زبان بفهماند اما انصاف این است که مؤلف کتاب حاجی بابا بهمان درجه که مهارت در انشاء تألیف خود بکار برده بهمان درجه هم در تقریر معانی که تجسم آنها منظور او بوده است بی انصافی و غرض ورزی و بدنفسی بخرج داده است یعنی همه جا لحن استهزاء وطعن و انتقادهای نیش دار و بزرگ کردن معایب و زشت قلم دادن آدابی که او آنها را زشت میپنداشته بر مزاج او غالب است بشکلی که اگر کسی قوم ایرانی را نشناخته و به احوال گذشته و فعلی آن آشنائی نداشته باشد با خواندن کتاب حاجی بابای موریه آن قوم را منحصراً مردمی خرافی و پست و دروغگو و متملق و ظالم و از همه جهت دور از آداب انسانیت و آئین تمدن خواهد شناخت و متصف بهیچ فضیلت و معرفتی نخواهددانست چنانکه بدبختانه همین تأثیر نابجا را کتاب حاجی بابای موریه سالهای سال در ممالک انگلیسی زبان داشته و از این راه به نام و نشان ایران در خارج لطمۀبزرگی زده و مانع آن شده است که انگلیسی زبانان دنیاچنانکه شایسته بوده است بحقیقت حال و استعداد ذاتی و روحیۀ قوم ایرانی و ارزش واقعی آن پی ببرند بهمین نظر هم بعضی از سیاستمداران انگلیس در معاملۀ با ایران در طی این صد سال اخیر مرتکب خبطهای سیاسی چندی شده اند که بزیان ایشان نیز منتهی گردیده و پشیمانی بار آورده است، این مسئله از بدیهیات است که هر قوم خواه وحشی و نیمه متمدن باشد خواه متمدن همراه با فضائل و محاسن یک مقدار نیز آداب و عادات قومی و روایات و قصص ملی دارد که زادۀ طبع و محیط جغرافیائی و گذشتۀ تاریخی و ادبی اوست و چون ملازم وجود آن قوم و از خصائص طبعی و متعلقات لاینفک آن محسوب میشود قابل انطباق بر ملل دیگر و در خور اقتباس و تقلید نیست بلکه بسیاری از آنها در نظر سایر اقوام غریب و عجیب و ناپسند و مضحک مینماید اما چون جمیع اقوام هر یک مبالغی از قبیل مراسم و آداب و افسانه و روایت دارند نهایت درجه بی انصافی و کوتاه بینی است اگر کسی جمیع آداب و عادات قومی خود را مقبول و مستحسن بشمارد و ازآن کلیۀ ملل دیگر جهان را زشت و ناپسند پنداشته به استهزاء و طعن و لعن در آنها زبان بگشاید، امروز هر کدام از ما با اینکه خود را بلند نظر و با انصاف بقلم می آوریم اگر بشنویم که قسمتی از مردم ولایت تبت در برخورد بیکدیگر بعنوان تعارف و سلام علیک بینی های خود را بر یکدیگر میمالند تعجب میکنیم و بی اختیار میگوئیم که عجب عادت غریبی است در صورتی که شاید نزد همان مردم عادتی که ما در برخورد بیکدیگر در دست دادن بهم داریم از جهت غرابت هیچ کمتر از بینی بهم مالیدن ایشان نباشد چنانکه بعضی از ایرانیان هم که یک قرن و نیم قبل اول بار به اروپا رفته و عادت دست دادن را در میان اروپائیان دیده بودند دچار همین شگفتی شده و شرح آن را در سفرنامه های خود با کمال تعجب نوشته اند،
جیمز موریه در کتاب حاجی بابای خود گذشته از اینکه به هیچ یک از محاسن و فضائل قوم ایرانی اندک اشاره ای نکرده و بعمد از سر همه آنها گذشته است با یک نوع ریزه کاریهائی که همه حاکی از خبث طینت و غرض خاص او است هر جا مجال یافته است این قبیل آداب و مراسم و عادات مردم ایران را با آب و تاب تمام شرح داده و به استهزاء آنها پرداخته است حتی در بارۀ کسانی که بر او حق نعمت و سروری و آشنائی و رفاقت داشته و گاهی هم از جسارتها و بی ادبیها و فحشهای او در طی مصاحبت در آزار بوده و بروی خود نمی آورده اند، بگستاخی و ناسپاسی پرداخته و بکنایاتی که ابلغ از تصریح است ایشان را در کتاب حاجی بابا تخطئه و مسخره کرده است از آن جمله است معامله ای که با میرزا حاجی بابای افشار کرده و نام او را شاید به این جهت که اسم حاجی بابا از جهت ترکیب لغوی بنظر او مضحک می آمده و یا بعلت اخلالی که موریه درکار محصلین ایرانی میکرده و ایشان از جمله حاجی بابای افشار از او مظنون بوده و بین ایشان صفائی وجود نداشته است برروی کتاب خود گذاشته بهمین وجه با حاجی میرزا ابوالحسن خان شیرازی ایلچی ایران که موریه در خدمت او به انگلیس رفته و در رفتن و برگشتن از خوان نعمت و محبت و رفاقت او متنعم بوده تا آنجا که خود موریه در مقدمۀ سفرنامۀ اول خویش از او به احترام و سپاسگزاری یاد میکند و میگوید: ’از جانب من بسی ناسپاسگزاری است اگر در اینجا مراتب امتنانی را که مدیون همسفر خود میرزا ابوالحسن خان ایلچی سابق ایران هستم بیان نکنم چه او در بسیاری از موضوعاتی که مربوط به ایران بود اطلاعاتی بسیار بمن داده و در تحصیل زبان فارسی با همان سیرۀ محبوب وسعۀ صدری که مخصوص اوست بمن مساعدت کرده’ با این حال تمام ’کتاب حاجی بابا در انگلیس’ شرح سخریه آمیز سفارت همین حاجی میرزا ابوالحسن خان است به انگلیس و در آن قسمت این مؤلف ناسپاس هر چه خواسته و توانسته است از سفیر ایران و حرکاتی که به او نسبت داده به استهزاء یاد کرده و از ساختن و پرداختن هیچ عیب و نقصی در اعمال و افعال او خودداری نکرده است و این بی انصافی و غرض ورزی موریه چیزی بوده است که در همان ایام هم در ایران انعکاس زشت یافته و مردم اینجا را آزرده و رنجیده خاطر ساخته بوده است، مرحوم هدایت در روضه الصفای ناصری در ذیل وقایع سال 1231 هجری قمری موقعی که از بازگشتن موریه از ایران صحبت میدارد میگوید: ’گویند مستر موریه دو کتاب تألیف کرده از نیک و بد سفارت خود هر چه دیده و شنیده در آن درج نموده از سفیر ایران یعنی حاجی میرزاابوالحسن خان نکایت و حکایت بسیار برنگاشته است، ’ موریه در کاغذی که بتاریخ دسامبر 1823 میلادی (ربیع الثانی 1239 هجری قمری) یعنی اندکی قبل از انتشار کتاب حاجی بابا از لندن به یکی از دوستان مقیم استانبول خود نوشته شرحی داستان مانند در باب اصل و منشاء و وجه تسمیۀ کتاب خود به سرگذشت حاجی بابا که خلاصۀ آن این است که موریه در حین مراجعت از ایران به انگلیس در سال 1230 در شهر توقات از بلاد ارمنستان عثمانی به یکی ازعمال فتحعلیشاه که از مأموریتی از استانبول برمیگشته مصادف میشود و این شخص که میرزا حاجی بابا نام داشته بعلت ناخوشی سختی در توقات مانده و بر اثر معالجات یکنفر ایتالیائی مدعی طبابت در شرف مرگ بوده است، موریه پس از دقت او را میشناسد و بیاد می آورد که این میرزا حاجی بابا را وقتی که بسمت منشیگری نخستین وزیر مختار ایران در انگلستان میزیسته ملاقات کرده بوده است، موریه او را معالجه میکند و میرزا حاجی بابا داستانی را که از سرگذشت زندگانی خود در طی مأموریت خویش در استانبول نوشته بوده بعنوان یادگار و پاداش بموریه میدهد تا اگر آن را شایسته یافت در اروپا انتشار دهد موریه از این هدیه ممنون و مسرور میشود و همان را به انگلیسی ترجمه میکند، کتاب سرگذشت حاجی بابا به ادعای موریه ترجمه همان نسخه ای است که میرزا حاجی بابای مذکور به او داده است، درست معلوم نیست که این ادعای موریه تا چه حد مقرون بصحت باشد، آنچه مسلم است اینکه این حاجی بابا اگر هم وجود تاریخی داشته است غیر از میرزا حاجی بابای افشار طبیب است که شرح حال او گذشت چه این شخص بتفصیلی که دیدیم در سال 1230 حین مراجعت موریه از ایران در انگلیس تحصیل میکرده و در 1235 به ایران برگشته است و پیش از سفر میرزا ابوالحسن خان هم به لندن نام چنین کسی نیست، نام یک میرزا بابای دیگر در بعضی ازسفرنامه های اوائل عهد محمدشاه دیده می شود که میرزای هیئت نمایندگی انگلیس در ایران بوده و در اوائل رجب 1251 در راه بین زنجان و قزوین در سن پیری فوت کرده او سالها بوده است که در خدمت نمایندگان انگلیس میزیسته، بعید نیست که اگر واقعاً حاجی بابای موریه اصلی تاریخی داشته بوده است تا حدی غرض او از حاجی بابا این میرزا بابای ثانی باشد، اثر شوم انتشار کتاب حاجی بابا در دنیا و لطمه ای که از این راه بحسن شهرت قوم ایرانی زد باقی بود تا آنکه شاهکار بسیار مهم مرحوم ادوارد برون به نام ’کتاب تاریخ ادبی ایران’ به انگلیسی در دنیا منتشر شد و این کتاب که بسرعت در مغرب زمین بخصوص در ممالک انگلیسی زبان قبول عام یافت عظمت ایران قدیم و مقام جلیل گویندگان و دانشمندان این سرزمین را چنانکه شایسته بود بخواص مردم دنیای جدیدفهماند و نظر بسیاری از ایشان را نسبت به ایران و ایرانی برگرداند و بتدریج افسانۀ غرض آمیز و پنداشت باطلی را که انگلیسی زبانان بر اثر قرائت کتاب موریه نسبت به ایران در ذهن خود جا داده بودند از میان برد و بهمه ثابت کرد که ایرانی قومی بوده است که در ردیف یونانی و رومی بتشکیل تمدنهائی درخشان و دولتهای عظیم توفیق یافته از میان ایشان شعرا و فضلائی برخاسته اند که از هیچیک از شعرا و فضلای نواحی دیگر دنیا از جهه قدر و مرتبه و بلندی نظر و فکر کمتر نبوده اند، خوشبختانه از مردم انگلیس کسانی که اهل انصاف بوده و ایرانیان را از نزدیک شناخته و مثل موریه با غرض سر و کار نداشته اند آنچه را که لازمۀ حق و انصاف بوده است دیده و نوشته اند حتی یک عده از ایشان بر موریه نیز تاخته و بی انصافی او رامورد انتقاد قرار داده اند و ما در اینجا بعنوان نمونه بنقل یک فقره اکتفا میکنیم، موریه در باب سرباز ایرانی چنین اظهار عقیده میکند ’برای خمیرۀ سربازی هیچ چیز بهتر از ایلات ایرانی نیست چه این مردم که از طفولیت به زندگانی چادرنشینی خو گرفته اند برای قبول هر سختی و تبدلات جوی حاضرند و با غذائی قلیل و بی آنکه آه و ناله ای از ایشان برآید مسافاتی را طی میکنندکه برای ما باور نکردنی است، در اتصاف به این صفات این سربازان شاید با سربازان سایر ملل عالم یکی باشند ولی از هنر اصلی یک سرباز که فن کشتن دشمن باشد بسیار بی نصیبند، چون به طرز قدیم خود در جنگ آوری عادت کرده اند هر کس خود را نسبت به دیگری مستقل می پندارد و بزرگترین فکر او در جنگ بیش از آنکه بفکر کشتن دشمن باشد متوجه نجات جان خود است، این قوم از طرز جنگ کردن ما بوئی نبرده و نظر ایشان در باب مفهوم شجاعت با نظر ما بکلی تفاوت دارد’، کلنل شیل که خود در عهد محمد شاه برای اصلاح نظام لشکری از هند به ایران آمده و مدتها با سربازان ایرانی سرو کار داشته در رد این بیان سفسطه آمیز موریه میگوید ’به نظر من موریه در این بیان نیش دار خود نسبت بفن سلحشوری در ایران نهایت درجۀ بی انصافی را بخرج داده است چه هیچ طائفۀجنگ آور غیرمنظمی نیست که بتواند - چه ایرانی باشد چه کرد چه عرب چه افغان چه ترکمن چه ترک - با سپاه منظم ایرانی تاب مقاومت آرد اگر چه نظام ایرانی و عثمانی تا کنون هیچوقت با یکدیگر روبرو نشده بودند اما در جنگ اخیری که بین این دو قوم رخ داد سه یا چهار هزار سپاه منظّم ایرانی در محل توپراق قلعه بین بایزید و ارزنه الروم سی یا چهل هزار ترک عثمانی را مغلوب و منهزم ساخت، سرباز ایرانی فعال و با نشاط و زورمند است و در تحمل خستگی و صبر بر گرسنگی و تشنگی و ناسازگاری هوا طاقتش فوق العاده است، بسیار باهوش است وچنین بنظر میرسد که برای زندگانی سربازی ساخته شده، با اینکه بر تن لباسی صحیح و در پا کفشی درست نداردو هیچوقت هم جیره و مواجب او بتمام به او نمیرسد باز روزی 24 میل (هشت فرسنگ) راه می پیماید و اگر لازم شود تا چهل میل نیز روزانه میتواند راه برود، برخلاف سرباز عبوس و بی جان عثمانی سرباز ایرانی یک پارچه نشاط و شادی است’، در جائی دیگر همین کلنل شیل مینویسد: ’ایرانی را بعلت هوش و سرعت انتقال و ممیزات اجتماعی غالباً فرانسوی مشرق زمین میخوانند، بر این صفات باید صفت سلحشوری را هم که از مختصات جنگ آوران نژاد گالیائی (نژاد قدیم فرانسویان) است افزود، راست است که ایرانی هیچوقت بدقت نظر عجیب یک سرباز انگلیسی نرسیده (!!) ولی سرباز ایرانی برای فهم و قبول هر نکتۀ اصلی که تحصیل آنها در یک فوج پیاده لازم باشد بسهولت حاضر و مستعد و از این جهت از او کمال رضامندی حاصل است، ’ مقصود ما از تطویل کلام در باب کتاب حاجی بابای موریه بیشتر این بود که تا حدی سابقۀ زندگانی مؤلف و علت تسمیۀ کتاب و نظرهای خاص و مراتب غرض و مرض او نسبت به ایران و تأثیرات شوم کتاب وی برخوانندگان بخوبی روشن شود تا کسانی که اصل یا ترجمه فارسی حاجی بابا را خوانده و شاید تا اندازه ای مفتون هنرنمائی و روانی انشاء آن شده اند از حقیقت مطلب غافل نمانند و چشم بسته نوشته های زهر آگین و مغرضانۀ او را بعین قبول نپذیرند، ’، نقل به اختصار از مقالۀ آقای اقبال، در مجلۀ یادگار سال 1 شمارۀ 5، رجوع به همان شماره از ص 45 تا ص 50 شود
لغت نامه دهخدا
حاجی بابا
شیخ ابراهیم طوسی معروف به حاجی بابا، او راست: رساله فی اللهو که گوید آن را ازکتب معتبره گرد آورده است، این کتاب در دو باب است:باب نخست در حرمت لهو و باب دوم در اثبات حلال و حرام، رجوع شود به کشف الظنون چ 1 استانبول ج 1 ص 563
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ابن حاج ابراهیم بن عبدالکریم، او راست: خلاصه الاعراب
لغت نامه دهخدا
بختیاری، آنگاه که صادق خان برادر کریمخان اصفهان را تصرف کرد حاجی باباخان از طرف علیمردانخان حکومت اصفهان داشت و از مقابل صادق خان فرار اختیار کرد، رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 360 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
یکی از کسانی است که اولین بار برای تحصیل به اروپا رفتند و یکی از علل رفتن برای تحصیل به اروپا این بود که در طی دورۀ اول جنگهای ایران و روس عباس میرزا و میرزا بزرگ بزودی دریافتند که با وسائل ساده و ناقص از کار افتاده ای که ایشان در اختیار دارند نمیتوانند از عهدۀ توپ و تفنگ و نظام روسیه و وسائل دیگری که در دسترس آن طائفه است بر آیند و برای مقابلۀ با ایشان جز اخذ همان وسائل و اقتباس همان نظام چارۀ دیگر نیست بهمین جهت با وجود عدم معرفت کامل به احوال اروپا و تمدن اروپائی و نداشتن خبره و متخصص و روابط و مترجم تا آنجا که میتوانستند کوشیدند. آمدن هیئت نمایندگان نظامی فرانسه بریاست ژنرال گاردان و هیئت نمایندگان انگلیس بسرپرستی سرجان ملکم وآوردن یک عده خبرۀ نظامی و فنی و معلم تا حدی این کار را آسان کرد و موجب ظهور نهضتی در کار نظام لشکری و توجه بتمدن اروپا گردید. از جمله کارهائی که در این ضمن به تشویق عباس میرزا و میرزا بزرگ قائم مقام صورت گرفت فرستادن یک عده محصل و کارگر و صنعت آموزبود بممالک خارجه برای آموختن رموز کار تمدن اروپائی و یاد گرفتن زبان آنها و فرا گرفتن علوم و فنونی که بکار نظام و ترقی صنعت و غیره بیاید. تا آنجا که اطلاع داریم اول اقدامی که در این باب شده در سال 1226هجری قمری بوده است. در این سال وزیر مختار انگلیس سرهرفرد جونس که در دوم ذی الحجه 1223 هجری قمری به طهران آمده و مأموریت خود را انجام داده بود و به انگلیس برمیگشت دوتن از جوانان ایرانی را برای تحصیل با خود به انگلیس برد. این دو جوان ظاهراً در ماه سپتامبر یا اکتبر آن سال (رمضان یا شوال 1226) به لندن رسیدند، یکی از آنها که سنش بیشتر بود موسوم بود بکاظم و پسر نقاشباشی شاهزادۀعباس میرزا بود و برای تحصیل نقاشی به انگلیس آمده بود دومی میرزا حاجی بابا (افشار) پسر یکی از صاحب منصبان عباس میرزا بوده و برای تحصیل علم طب و شیمی رفته بوده است. جوان اولی یعنی کاظم پس از هجده ماه توقف در انگلیس در 25 مارس سنۀ 1813 میلادی بمرض سل مرد و کاغذی از حاجی بابا بزبان انگلیسی و بخط او در آرشیو وزارت خارجۀ انگلیس است که در باب ساختن سنگ قبری برای قبر رفیق خود کاظم بوزارت خارجه نوشته و انگلیسی خوب و فصیحی است این کاغذ را بتاریخ 12 مه 1814 میلادی نوشته و پس از یادآوری در لزوم ساختن سنگ قبر که وعده داده شده بود (یا در نظر بوده) ساخته شود حاجی بابا تأکید میکند و میگوید این فقره باعث خوشنودی والدین کاظم خواهد شد و ضمناً صورت کتیبه ای به انگلیسی می نویسد که بهتر است روی سنگ قبر نقش شود و در آن کتیبه احترامات آخری خود را بدوست خود تقدیم میکندو اسم خود، حاجی بابا را در آن صورت کتیبه می نویسد، این دو جوان ظاهراً با همان لباس ایرانی در انگلیس زندگی میکردند و بمدرسه میرفتند کاظم استعداد فوق العاده بروز داد و او را پیش بزرگترین اساتید نقاشی در انگلیس فرستادند ولی افسوس که عمری نکرد. از عجائب امور آن است که ماژور سوزرلند که مواظب و سرپرست آنها بود در مراسله ای که بتاریخ 16 ژویه 1812 میلادی می نویسد میگوید جای تأسف است که این دو جوان نوشتن و خواندن فارسی را نمیدانند و این فقره موجب آن است که انگلیسی را هم به اشکال بیاموزند مخارج این دو جوان سه ماه به سه ماه قلمداد شده بود و در حدود 327 تا 303 لیره است به اختلاف (لیرۀ انگلیسی معادل یازده قران و کسری بوده است) و تفصیل مخارج ثبت شده که محض اختصار از نوشتن آنها صرف نظر میکنیم’ در سفرنامۀ میرزاصالح شیرازی که در 29 شوال 1230 میلادی به لندن رسیده... مینویسد که ’روز سه شنبه سیزدهم ذیقعده... آقا حاجی بابا افشار را که مدت پنج سال بود در این ولایت حسب الامر قدر جاه نواب والا روحی فداه (یعنی عباس میرزا) بطلب تحصیل آمده بود دیدم ملبس بلباس انگریز و با اوصحبت داشتیم شب هم در آنجا مانده’ باز در محل دیگر از سفرنامۀ خود مینویسد: ’الیوم که روز ششم ذیحجه الحرام است بدیدن قولونل خان رفتم و سؤال نمودم که آیا جوابی از دفتر خود شنیده است جواب گفت مطلقا جوابی به او نداده اند گفتم مرا چه لازم است بکنم گفت در منزل خود آرام گرفته تا جوابی از دولت انگریز برسد در مراجعت از منزل او آقا حاجی بابا را دیدم بمن گفت اگر صلاح دانی مادامی که از دولت انگریز حکمی برسد و ترا اذن دهند که داخل بمدرسه ای از مدارس شوی باید درس بخوانی من منزلی در حوالی خانه خود گرفته و معلم خود را دیده اجرتی به او داده قبول کردم’ میرزا صالح شیرازی در تمام مدتی که در انگلیس بوده (سه سال و نه ماه و بیست روز) همواره با حاجی بابای افشار حشر داشته و مکرر در سفرنامۀ خود از او ذکر میکند. در غرۀشوال 1234 هجری قمری که میرزا صالح با سه تن دیگر از محصلین ایرانی... بعزم ایران سوار کشتی شد، حاجی بابا هم که تحصیلات خود را تمام کرده بود با این جماعت عازم ایران گردید، میرزا صالح در سفرنامۀ خود در موقعی که به جبل طارق رسیده بودند مینویسد که: ’چون وضعغذا و روشنائی ایشان در کشتی بد بود آقا حاجی بابا کپتین کشتی را طلبیده باو گفت کار گذاران دولت انگلیس ما را بهمراه تو کرده و طی نموده اند که خوراک ما را بخوبی دهی اگر به این گونه رفتار کنی حال ما زوری بتو نداریم البته بمحض ورود مالتا شرحی به دولت انگریز نوشته شکایت تو را خواهیم کرد اگر وضع رفتارت تفاوت کرد مطلقا شکایتی نخواهیم کرد اگر چه علی الظاهر کپتین مزبور اظهار بی پروائی نمود و گفت من مطلقا از کسی خوف ندارم لیکن بعد از گفتگوی آقا حاجی بابا فوراً رفتار را تفاوت داده بهتر از اول در خدمتگذاری کوشید’ اما در طی راه حاجی بابا غالباً به طبابت و پرستاری از همراهان خود که در کشتی گرفتار ناخوشی میشدند اشتغال داشته تا آنکه در سوم محرم 1235 هجری قمری قدم به خاک عثمانی در آسیا میگذارند، میرزا صالح مینویسد که: ’در ازمیت مصطفی آقا نوکر من نزدیک به بنده آمده مذکور ساخت که در اسلامبول شهرتی پیچیده بود که نواب محمد علی میرزا سپاهی از رکابی خود بر سر بغداد فرستاده است و فیمابین دولت علیۀ ایران و روم نزاع است مرا به خاطر رسید که شما را بکلی خارج از این نزاع کنم، در اسکودار شهرت دادم که شما از پی شغلی به انگلند رفته در مراجعت از آنجا اولیای دولت عثمانی شما را بهمراه ما دو نفر کرده که صحیحاً سالماً به دست دولت ایران سپرده برگردیم و نیز شهرت دادیم که شما مطلقا ترکی نمیدانید، آقا علی نام تبریزی ملبس بلباس عربی را دولت عثمانی مترجم به شما داده است لیکن آقا علی مذکور از راه سادگی به هر جا میرسد میگوید که این حضرات ایلچی هستند و من صندوقدار آنها هستم و مرا دروغگو درآورده قطع نظر از آن شما با هرکس بدون واسطۀ آقا علی حرف میزنید و مردم حرف مرا از این پس قبول نمیکنند که میگویم شما زبان نمی فهمید، طرفه این است که میرزا فرج اﷲ وقایعنگار محض اینکه ما را از سر خود باز کند بما میگفت که در عرض راه همه جا مهمانخانه ها هست مثل راه روس و انگلند و ماهم سر رشته نداشتیم مطلقا تدارک راه ندیده ایم حتّی جام آبخوری و سفره نانی بهمراه نداشتیم به این بی اوضاعی شهرت ایلچی گری کردن در نظر بنده ریشخند محض آمد، مصطفی آقا چون مرد زیرک کارآمد درستی بودگفت در نظر مردم چنین جلوه نموده است، که فیمابین دولتین ایران و روم نزاع در این معنی خلاف عقل است که در این وقت بدون شات و شوت و چور و گذر کردن اقلاً در نظر مردم عظمی داشته و چاپارخانه ها را نیز خوفی در دل پیدا شده اسبها را زود دهند به این بی اوضاعی شما نمیتوانید که شهرت ایلچی گری دهید، دیشب خیالی کرده ام که آقا حاجی بابا لباس انگریزی پوشیده از این پس من چنین شهرت میدهم که این شخص طبیبی است انگریزی و شما سه نفر را دولت علیۀ ایران پی تحصیل کمال به انگلستان فرستاده، بعد از اتمام تحصیل دولت انگریز طبیب مزبور را بهمراه شما کرده است که شما را به دولت ایران سپارد و هنگامی که به اسلامبول رسیدید طبیب مزبور بدولت عثمانی این مراتب رااظهار کرده و دولت عثمانی مصطفی آقا را با یک نفر تاتار دیگر بهمراه طبیب مزبور با رقم سلطانی روانه کرده است که شما را بسلامت به ایران رساند، بعد از این گفتگو بنده را از فکر او خوش آمده آقا حاجی بابا را دیده و او را راضی کرده که لباس انگریزی بپوشد... و از آن پس آقا حاجی بابا با لباس انگریزی در پیش دیگران بعقب سوار اسب شده از این پس آقای حاجی بابا مسمی به حکیم صاحب گردید’. حاجی بابا و همراهان به این ترتیب در صفر یا ربیع الاول 1235 هجری قمری بتبریز رسیده و هر کدام از طرف دستگاه ولیعهد بشغلی منصوب شده اند.در ایام تحصیل در انگلیس حاجی بابا بسیار ساعی و همواره در طلب علم شایق بوده و قسمتی از تحصیلات خود رادر دارالفنون مشهور اکسفورد به انجام رسانده و پیوسته با رجال انگلیسی که در ایران مأموریت یافته بودند مانند سرجان ملکم و سرگور اوزلی مربوط بود. از مخلفات حاجی بابا دو کتاب مانده است که او را دو نفر ازمشاهیر انگلیسی به او هدیه داده و پشت آنها بخط خودمزین کرده اند یکی ترجمه انگلیسی یکی از کتب زمین شناسی ژرژکوویه عالم فرانسوی است که آن را ویلیام بوکلند (1784- 1856 میلادی) معلم زمین شناسی دارالفنون اکسفورد در تاریخ 12 ژون 1815 میلادی بحاجی بابا یادگار داده و آن کتاب بشرح مراسله ای که آقای رضا تابش به آقای تقی زاده نوشته اند در تهران بدست ایشان افتاده بوده.دیگری کتابی است در اشعار ادبیات از سرجان ملکم معروف که او آن را در 1814 میلادی بحاجی بابا هدیه داده و آن کتاب در لندن است. حاجی بابا بعد از مراجعت به ایران سمت حکیمباشی را در دستگاه عباس میرزا پیدا کرد و ظاهراً در تمام مدتی که بین برگشتن او و مرگ عباس میرزا فاصله است (از اوایل 1235 تا جمادی الاخر 1249 هجری قمری) همه وقت همین مقام را در خدمت ولیعهد داشته و در سفر خراسان عباس میرزا که در همان سفر هم مشارالیه مرد حاجی بابا یعنی میرزا بابا حکیم باشی پیش او بسمت نیابت دکتر کارمک انگلیسی میزیست فقط ولیعهد چند ماه قبل از مرگ خود یعنی در سال 1248 هجری قمری او را بمعیت محمد حسین خان زنگنه مأمور سفارت روس و انگلیس نمود (ظاهراً برای مذاکره و قراری در باب کرور آخر از غرامات معاهدۀ ترکمانچای که هنوز پرداخته نشده بود) و ایشان بتبریز رفتند تا تهیۀ کار سفر را بینند ولی این سفارت بعلت مرگ ولیعهد صورت نگرفت و قرار شد که حاجی میرزا ابوالحسن خان شیرازی..... به این مأموریت برود... اینک سوادمراسله ای را که بلافاصله پس از مرگ ولیعهد در خراسان میرزا محمد خان امیر نظام زنگنه از تبریز ب میرزا ابوالقاسم قائم مقام که در این تاریخ در خراسان بوده نوشته است و در آن از این مأموریت گفتگو میکند ذیلاً نقل میکنیم: ’قبله گاها پیشتر مراتب تأخیر و تعویق عزیمت روانه شدن عالیجنابان محمد حسین خان و میرزا بابای حکیم باشی را عرض کرده ام. حاجت شرح و بسط مجدد نیست. این روز ها مذکور شد که در عوض عالیجاهان مشارالیهما مقرب الخاقان میرزا ابوالحسن خان وزیر دول خارجه حسب الامر شهریاری مأمور بسفارت روس و انگلیس است و اول از راه اسلامبول به لندن میرود بعد از اتمام لوازم سفارت آنجا از راه دریا به پطرزبورغ خواهد آمد...’ بعد از مرگ عباس میرزا حاجی بابا حکیمباشی محمد میرزای ولیعهد شد و در 1251 هجری قمری سال دوم سلطنت محمد شاه بهمین سمت در تهران بود، استوارت منشی مسترالس وزیر مختار انگلیس که در همین سال بتهران آمده وحاجی بابا را ملاقات کرده در باب او چنین می نویسد:
’در جزء ایرانیانی که بدیدن ما آمدند یکی نیز میرزابابا حکیمباشی بود که در لندن تحصیل کرده و انگلیسی بکمال درستی تکلم میکند. میرزابابا فوق العاده نسبت بموریه (یعنی مؤلف کتاب حاجی بابا) خشمناک است که چرا در کتاب حاجی بابا بجسارت نام او را اختیار کرده و بر آداب ایرانی تاخته است.’میرزابابای حکیمباشی برادری نیز داشته است که در روسیه تحصیل علم معدن کرده بود. از بعد ازتاریخ 1254 هجری قمری از احوال حاجی میرزا بابا حکیمباشی افشار اطلاع بدست نداریم و نمی دانیم که در چه تاریخی فوت کرده است. قدر مسلم اینکه او تا اواخر سال 1254 هنوز طبیب محمدشاه بوده و سولتیکف روسی که در این سال در ایران بوده در آخر این سال اورا در تهران ملاقات کرده و بتوسط او بحضور محمدشاه باریافته است و جیمز موریه از راه بدنفسی نام این مردرا بر کتاب مشهور خود موسوم به ’حاجی بابا’ گذاشته است رجوع بمجلۀ یادگار، سال اول شمارۀ 5، مقالۀ اقبال صص 28- 36 شود
لغت نامه دهخدا
بادامی نان بادامی نوعی شیرینی از آرد و بادام و شکر و روغن و بهترین و نوع آن در یزد تهیه میشود
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع دهستان بابل کنار بابل
فرهنگ گویش مازندرانی